عشق مامان و باباش

به پایان آمد این دفتر...

سلام نازنینم بلاخره رسید روزی که خاطراته آخرین روزهای بارداری رو ثبت کنم  عزیزکم دخترکم من تو هفته ی 39 بارداری باز هم از دکتر فرصت خواسته بودم تا درد زایمان طبیعی رو تجربه کنم دلم میخواست طعمش رو حتما بچشم دلم میخواست ناردونه ام رو به همون شکلی که خداوند برای مادر رقم زده به خواسته خودش طبیعی به این دنیا بیارم  و تا هفته 40 ام بارداری صبر کردم و باااز هم روغن گرچک و شربت زعفران و گال گاو زبان و پیاده روی ها اثری نکرد و فقط مامانی 3 تا میخچه کف پاش در آورد بر اثر پیاده روی با کفشایی که تو هفته ی اخر دیگه به پای مامان تنگ شده بودن  خیلی دلمون میخواست هفتمین روز از ماه متولد بشی اما نشد روز 10 شهریور درست 40...
10 شهريور 1393

آخرین روزهای انتظار

دخمله مامان سلام عزیزم امروز که دارم این پست رو میزارم من 39 هفته و 3 روزمه امروز 6 شهریور روز ولادت حضرت معصومه و روز دختره عزیزم میخوام یه کم از خاطرات روزای آخر بارداریم برات بنویسم هفته 34 بود که دکتر سونو گرافی کرد و شما  وزنت 2660 بود وتو هفته ی 38 وزنت 3400 ماشالله وزن گیریت خیلی خوبه مامانی تو هفته  38 دکتر معاینم کرد تا ببینه میتونم طبیعی زایمان کنم یا نه اما متاسفانه گفت بچه سرش تو لگن هنوز فیکس نشده و دهانه رحم کاملا بسته س هنوز اما نا امید نشدم شروع کردم به پیاده روی و طبق دستور پزشکم خوردنه شربت زعفران و گل گاو زبان و انجام ورزشهایی که تو کلاسای آکوا یا...
6 شهريور 1393
1